Should You Care What Other People Think of You?

Should You Care What Other People Think of You?

Even the introverts amongst us – myself included! – are social beings. It’s natural for us to pay attention to what other people might be thinking. The problem is, worrying about what other people think can lead us to take on too many commitments, deny our true goals and passions, settle for a life of “people-pleasing”.

On the other hand, paying no heed at all to how others might be thinking of us can lead to professional and personal relationships turning sour.

Here are some steps that’ll help you find a healthy balance.

Step 1: Pay Attention – But Don’t Worry
Worrying rarely gets you anywhere in life. Don’t spend time feeling unhappy or anxious about how others might be thinking of you. Try not to let your emotions cloud the issue here, and don’t spend time trying to “mind-read” other people.

You’re often your own worst critic – and frankly, most people have far too much on your minds to care whether you’re slightly over/under-dressed for a situation, for instance.

Step 2: Does Their Opinion Matter?
Stop caring what random strangers think of you. If you like to sing as you walk round your local park, and someone passing gives you a weird look – it really doesn’t matter. Their opinion isn’t going to affect you in any way.

The same goes for all sorts of situations. For example, a problem that many overweight people have when they’re trying to get in shape is that they’d like to go to the gym or to an exercise class, but they’re worried what people will think of them. Ask yourself “can what they think hurt me?” or “does their opinion matter?” until you feel confident enough to go ahead with what you want.

Step 3: Use the Feedback

If you get a negative reaction from a key figure in your life, like your boss, then pay attention. If your boss is fanatical about keeping a tidy desk and you couldn’t care less, it’s worth adjusting your behavior – especially if your boss scowls every time s/he sees your desk.

Don’t make assumptions about what other people are thinking, though: make sure you really do have evidence. In the absence of any real evidence, try assuming the best! For example, if someone sends you a rather curt email, assume that they were just in a hurry – don’t start worrying over whether they dislike you.

Step 4: Put Your Goals First
Perhaps you have very different goals to your family and friends. Perhaps you’re keen to get a great grade in school, but your friends think you should just join them in partying and having a laugh. It doesn’t really matter what they think: your goals should be more important than their opinion.

The same goes for all sorts of situations. Maybe you’ve ended up in a career you hate because it’s what your parents wanted you to do. Your goals should never be dictated by other people.

(If you don’t have any explicit goals, that might be why you’re prone to worrying about what other people think – because you don’t have your own plan for your life. You might want to read 11 Useful Tips on Setting Goals and Achieving Them.)

Step 5: Value Your Values
If other people scoff at your values, ignore them. Perhaps you’d like to read more about personal development and self-improvement, but you’re worried your friends would just laugh at you if they found out. Maybe you’re keen to do your best at work even when the boss is away – but everyone else thinks you’re an idiot for not joining them in slacking off.

Whatever the situation, make sure you’re holding tight to your values, rather than being swept along by other people’s. Many people will actually be impressed (even if they don’t say so) – because you’ve had the conviction to stick to what you believe is important.

Step 6: Remember That You Don’t Have to be Popular

Life isn’t like high school: it doesn’t matter if you’re not popular. You can’t please everyone anyway – so don’t even try. Say “no” to commitments that you don’t want to take on. Be willing to do something that goes against the crowd, if it’s what you truly believe in.

Of course, there are a few people in life who you might want to be popular with – your spouse, your kids, and your boss, for example. But in general, most people’s opinions and thoughts about you are unlikely to have any real effect. Plus, if you behave as “yourself” and people don’t like you – would you really want them to be your friends anyway?

Do you find yourself worrying about what other people think? How do you work past these worries? Are there times when it is appropriate to pay attention to how other people think about you?

How to stop caring what other people think of me by the crash architect

پیشگیری از ابتلا به آنفولانزای خوکی

پیشگیری از ابتلا به آنفولانزای خوکی:

دكتر ويناي گويال:

در هنگام اپيدمي جهاني يك بيماري، امكان عدم تماس با عامل آن بيماري تقريباً غيرممكن است در حاليكه امكان پيشگيري از ابتلاء به آن وجود دارد.
هنگامي كه هنوز سالم هستيد و بدن شما علائمي از ابتلاء به آنفولانزاي نوع A را نشان نمي‌دهد، رعايت چند دستورالعمل ساده از ابتلاء به بيماري و يا توسعه آن جلوگيري مي‌نمايد.

تنها راه ورود ويروس آنفولانزاي نوع A از طريق دهان يا بيني مي‌باشد. براي پيشگيري از بيماري كافيست نكات زير را رعايت نمائيد:
1) دستهاي خود را چندين بار در روز بشوئيد.
2) هيچيك از اجزاء صورت خود را لمس نكنيد و در مقابل اين وسوسه مقاومت نمائيد. (مگر براي خوردن، نوشيدن، شستشو و ساير امور ضروري)
3) دوبار در روز با آب نمك ولرم قرقره نمائيد (مي‌توانيد از محلول ليسترين نيز استفاده نمائيد.) ويروس آنفولانزاي نوع A از هنگام ورود از طريق دهان يا بيني به مدت 2 الي 3 روز در گلو باقي‌مانده و همانجا تكثير مي‌شود. با قرقره محلولهاي ضد‌عفوني كننده مانند آب نمك يا ليسترين مي‌توانيد از تكثير ويروس و ابتلاء به بيماري جلوگيري نمائيد. اين توصيه ساده را بي‌اهميت تلقي ننمائيد.
4) همانند بند 3، بيني خود را نيز حداقل يك بار در روز با آب نمك شستشو نمائيد. اين موضوع ممكن است براي برخي افراد كمي مشكل بنظر برسد اما با كمي تمرين موفق خواهيد شد.
5) مصونيت خود را از طريق مصرف غذاها و ميوه‌هاي حاوي ويتامين C افزايش دهيد. چنانچه ناچار از مصرف قرصهاي ويتامين C مي‌باشيد، از وجود روي (Zinc) در آنها اطمينان حاصل نمائيد.
6) هرچه مي‌توانيد مايعات گرم مانند چاي،‌قهوه و .... بنوشيد. اثر نوشيدن مايعات گرم مشابه قرقره نمودن آب نمك اما بصورت معكوس مي‌باشد. با قرقره نمودن، ويروس را از بدن خارج مي‌نمائيم و با نوشيدن مايعات گرم، ويروس را به داخل معده انتقال مي‌دهيم كه در آنجا امكان تكثير ندارد.

پيشنهاد مي‌كنم اين دستورالعملها را براي سايرين ليست نمائيد. شما نمي‌دانيد چه اشخاصي ممكن است با توجه به آن زنده بمانند.

کشفهای جدید یک گردشگر انگلیسی در ایران

کشفهای جدید یک گردشگر انگلیسی در ایران

 

 
 
تابستان سال گذشته يک پسر ۲۸ ساله انگليسی به اسم جيمی به ايران ميره. جيمی در حال حاضر منتطر انتشار کتاب خاطرات سفرش به ايرانه که اين کتاب اسم عجيب غريبی داره: رپرهای ايرانی و پورن ايرانی!

جیمی
جیمی

در این سفر جیمی دو چیز مهم کشف میکنه، اول استفاده از الکل طبی (سفید) به جای مشروب و اینکه گروه "مدرن تاکینگ" معروفترین گروه دنیاست!

داستان این سفر را از زبان خود جیمی بخونید:

تابستان سال پیش به ایران رفتم و از اکثر نقاط دیدنی ایران دیدن کردم. من کل مسیر از انگلستان تا مرز ایران با ترکیه را با سواری گرفتن مجانی از ماشینهای گذری طی کردم.

در این سفر، از کشورهای فرانسه، بلژیک، آلمان، اتریش، مجارستان، کرواسی، صربستان، بلغارستان و در نهایت ترکیه رد شدم. گذشتن از این کشورها هم به اندازه خودش جالب بود.

در برنامه سفر اولیه من، ایران مقصد نهایی نبود، من تصمیم داشتم که از فرانسه تا بندر شانگهای در چین را از طریق جاده ابریشم طی کنم.

برای دنبال کردن این مسیر مجبور شدم که برای گرفتن ویزای ایران هم اقدام کنم و این ویزا رو خیلی سخت گرفتم؛ چند ماه طول کشید.

خیلی از دوستانم به من توصیه کردن که به هیچ وجه به ایران سفر نکنم. به این دلیل که به گفته های اونها ایران جای خطرناکیه و حتی امکان داره که اونجا جون آدم در خطر باشه.

جیمی
جيمی با يک گردشگر خارجی ديگه در قلعه الموت

از اونجا که من موفق نشدم که به اندازه کافی پول برای دنبال کردن مسیرجاده ابریشم پس انداز بکنم تصمیم گرفتم که به ایران برم، چون تنها کشوری بود که برای دریافت ویزاش خیلی سختی کشیدم و نمی خواستم به همین راحتی ها از دستش بدم.

من تا قبل از سفر به ایران هیچگونه مطلب مثبتی در مورد ایران نشنیده بودم. تمام مطالبی که من شنیده بودم منفی بود. تمام عکسهایی که از ایران در روزنامه ها دیده بودم، عکسهای سیاه و سفید بود که اکثرا موضوعشون حجاب یا مراسم عزاداری مذهبی بود.

به همین دلیل ایران برای من کشوری بود کاملا متفاوت از سایر کشورهایی که معمولا توریستها اروپایی می روند. ایران برای من یک دنیای تازه بود.

برخورد با ایران واقعی

در واقع در دومین روز سفرم در ماکو بود که فهمیدم که ایران واقعی با اون تصویری که من در ذهنم داشتم خیلی متفاوته. اولین چیزی که نظرم را جلب کرد مهمان نوازی ایرانیها بود. من در ماکو به یک کباب فروشی رفتم. در اونجا یک نفر همه پول غذای من را حساب کرد، فقط به خاطر اینکه خارجی بودم و مهمان شهرشون. حتی اون شخص تمام نقاط دیدنی شهر را هم به من نشون داد.

در تبریز که بودم در نهایت خستگی و با یک کوله پشتی گنده بر روی پشتم و در به در به دنبال پیدا کردن هتل، یک نفربه طرف من اومد و پرسید که آیا به کمک احتباج دارم یا نه؟ من هم در اون شرایط بدون هیچ گونه معطلی قبول کردم.

جلوی یک تاکسی را گرفت و از من پرسید که آیا دلم میخواد که به همراه او و همسرش در عصر همون روز به یک رستوران برم. از من پرسید که چه ساعتی قرار بگذاریم و از اونجایی که من ساعت همراهم نبود، ساعت خودش را از دستش باز کرد و به من داد! من در کمال ناباوری، ابتدا از قبول کردنش طفره رفتم ولی بعد از اصرار شدید، این پیشنهاد سخاوتمندانه را قبول کردم.

این شخص به من گفت که اینجوری حتما مجبور می شم که سر قرار حاضر بشم. این یک چیزیه که به هیچ وجه امکان نداره یک انگلیسی در مورد یک توریست خارجی انجام بده.

جیمی
جيمی در قهوه خانه ای در ماسوله

البته من قبلا شنیده بودم که در ایران یکی از عادات اجتماعی، تعارف کردنه. به این معنا که امکان داره به شما پیشنهادی از روی ادب بشه ولی این پیشنهاد واقعی نیست تا زمانی که شما سه بار رد کنید و اگر برای بار چهارم باز هم پیشنهاد تکرار شد، میشه اون پیشنهاد را قبول کرد.

شب با اونها به رستوران رفتم و در اونجا به من پیشنهاد کردن که به جای ماندن در هتل به منزل اونها برم.

در خانه اونها بود که برای اولین بار با فرهنگ غربی در ایران برخورد کردم. از من پرسیدن که من به چه موسیقی گوش می کنم، من از یک سری گروه نام بردم که اونها تا به حال نشنیده بودند. اونها از مایکل جکسون، کریس دی برگ، پت شاب بویز و گروه مدرن تاکینگ (Modern Talking) نام بردن، من گفتم که اسم گروه مدرن تاکینگ را تا به حال نشنیدم. در کمال تعجب جواب دادند که چطور همچنین چیزی ممکنه؟ این گروه یکی از معروفترین گروهای دنیا هستن.

اونها کتابی به من نشون دادن که ترجمه اشعار این گروه از انگلیسی به فارسی بود و به من گفتند که اشعار این گروه شبیه به حافظ است که وقتی اشعار حافظ را خوندم متوجه شدم که اصلا اینجوری نیست!

بعدها آهنگهای این گروه و همینطور کریس دی برگ را به کررات در ایران شنیدم که به گفته یک نفر، دلیل محبوبیت کریس دی برگ در ایران اینه که این خواننده جزو معدود خوانندگان غربیه که آثارشون اجازه پخش در ایران رو داره، اون هم به دلیل آموزشی و تا حدی مذهبی بودن اشعار کریس دی برگه!

کشف مشروب جدید

چند تا پسر جوون که باهاشون در ماسوله آشنا شده بودم منو به یک مهمونی در فشم دعوت کردن. در حالیکه دور هم نشسته بودیم یکی از بچه ها گفت برم مشروب بگیرم و برگردم ، من پیش خودم فکر کردم که آخه در کوه چه جوری میشه مشروب خرید! بعدا فهمیدم که اون شخص رفته به داروخانه در دهی نزدیک و الکل طبی خریده!! من اونجا برای اولین بار در عمرم از الکل سفید طبی به عنوان مشروب استفاده کردم!

بعد از مدتی بچه ها تصمیم گرفتن با اون حالت به تهران برگردند و شروع کردن به رانندگی به سمت تهران. آن دورانی که توی ماشین بودم و تجربه آن رانندگی، یکی از بدترین تجربه های من در طی اقامتم در ایران بود! اما در یک مهمانی دیگه در تهران، هم برای بار اول دختر های بدون حجاب دیدم که برام خیلی جالب بود، هم در آن مهمانی مشروب درست وحسابی به مهمان ها تعارف شد.

در همدان هم که بودم به یک مهمانی دعوت شدم. یه روز وقتی داشتم در یک داروخانه سعی می کردم با حرکات دست به فروشنده بگم که خمیر دندون می خوام ، یک پسر جوان از مشتریهای داروخانه، به کمکم آمد. بعد به من گفت که آیا دوست دارم با بقیه دوستهاش آشنا بشم، من هم قبول کردم. رفتیم به منزل یکی از اونها و آنها شروع کردن به مشروب خوردن و یکیشون از من پرسید که آیا مایل هستم یک "فیلم سوپر" ببینم، من هم با توجه به معنی کلمه سوپر در زبان انگلیسی که به معنی بهترین هست، گمان کردم که یک فیلم خیلی خوب ایرانی منظورشون هست ولی در کمال ناباوری متوجه شدم که منظور اونها از فیلم سوپر، همون فیلم سکسی است، این هم یکی از عجیب ترین تجربه هام در ایران بود!

ایرانیها، مهمان نوازترین ملت دنیا!

به نظر من جامعه ایران در حال گذار از یک جامعه بسته به سمت یک جامعه بازه. مثلا در یزد، در یک قهوه خانه سنتی دیدم که گروهی دختر و پسر نشستن و با هم بلند بلند حرف می زنن و شوخی می کنن. کسانیکه با من بودند، گفتند که تا همین چند سال پیش گفتگو بین پسرها و دخترها به این صورت امکان پذیر نبود.

من در داخل ایران در شهرهای مختلف یک تفاوت آشکار فرهنگی دیدم ، مثلا جوانهایی که در تبریز یا یزد با هاشون آشنا شدم از نظر فرهنگی و رفتاری خیلی با جوانهای تهران، شیراز و اصفهان فرق داشتن.

یکی از مسایلی که در ایران باهاش برخورد کردم، این بود که تاکسی ها و مغازه دارها به دلیل اینکه خارجی بودم بیشتر ازم پول می گرفتن. این پدیده در اکثر نقاط توریستی دنیا به چشم می خوره ولی در ایران خیلی شدیده. من خیلی از وقتم سر چونه زدن و پایین آوردن قیمتها تلف شد!

ولی باز تکرار می کنم که شدت مهمان نوازی و مهربانی ایرانیها غیر قابل وصف هست و من همچنین چیزی تا به حال ندیده بودم!