نام ها و اسطوره ها

  نام ها و اسطوره ها نگاهی به تاثیر اسطوره های یونانی بر نامگذاری بیماری ها و نشانه های پزشکی اسطوره ها دنیای رازآلودی دارند. بعضی ها می گویند هر ملتی آرزوهای بلندش را در اسطوره هایش جستجو می کند؛اسطوره هایی که برخی از آنها در عرصه هایی از دنیای طب و طبابت نیز نفوذ کرده اند. شواهد موجود نشان می دهد که در طب قدیم از برخی داستان های اسطوره ای برای برخی نامگذاری ها استفاده شده است؛ به نحوی که نام بسیاری از نشانه ها ، بیماری ها و حتی رشته های علمی از همین قبیل داستان ها اخذ شده است. در این میان، البته سهم روان پزشکی و روان شناسی از سایر رشته ها بیشتر است. وقتی یک دانشجوی پزشکی، کتاب درسی خود را ورق می زند، به نام های نا آشنایی برخورد می کند که رنگ و بوی روزگار مدرن را ندارد و اگر علاقمند باشد وجه تسمیه این نام ها را بداند، به چند نوع نامگذاری برمی خورد. برخی نام ها از روی شخصیتی که برای اولین بار ، یک نشانه یا یک اختلال را شرح داده، گرفته شده اند. این، احتمالا ساده ترین نوع نامگذاری یک آسیب جسمی یا روانی است.برخی دیگر از بیماری ها نامشان را از شخصیت هایی گرفته اند که از اختلال مزبور رنج می برئه اند. توع سوم این نامگذاری ها اما از همه پیچیده تر و جالب تر است.نام بسیاری از بیماری ها و نشانه های پزشکی به شخصیت ها یا داستان های اسطوره ای اشاره دارد و از آنجا که تقریبا تمام این نشانه ها و بیماری ها در غرب نامگذاری شده و ریشه های تمدن و عقل گرایی غربی ها به یونان نسبت داده می شود، منبع این نامگذاری ها معمولا اسطوره های یونانی هستند. ظاهرا برای اینگونه از نامگذاری ها، علل زبان شناختی خاصی وجود دارو؛ مثلا اینکه آنها با این کار،یک زبان خاص پزشکان برای خود به وجود می آورند که غیر پزشکان از آن سردرنمی آورند و این،حریم حرفه ای پزشکان را محفوظ می دارد.اگر موافق باشید، ریشه های زبان شناختی چند نشانه و بیماری روان پزشکی را در سرزمین های دوردست اسطوره ای با هم جستجو کنیم. از «پسیخه» زیبارو تا پسیکولوژی پسیکولوژی، این دم دستی ترین واژه ای که روان پزشکان و روان شناسان از آن استفاده می کنند، به یک اسطوره بر میگردد. ریشه این کلمه psyche است که خود یونانی ها، آن را پسیخه یا پسیشه تلفظ می کردند: یک شهدخت یا دختر ملکه که از بس زیبا و دلربا بوده، همه عاشقش بودند و هیچ کس جرات نداشته به خواستگاری اش برود. ونوس، خدابانوی زیبایی که پسیخه را رقیبی برای خودش می دیده، به غیبگوی شهر دستور می دهد که به پدر پسیخه بگوید: «باید دخترت را بیارایی و او را بر تخت سنگی بنهی تا عروس مرگ شود.» پدر و مادر پسیخه، این کار را به اجبار انجام می دهند و در سوی دیگر داستان، ونوس به پسرش دستور می دهد وقتی پسیخه را بر تخت سنگ می گذارند، او را با تیر بزند. اما تا چشم پسر ونوس به پسیخه می افتد، عاشقش می شود...و خلاصه اینکه از او اصرار به ازدواج و از ونوس انکار، که ما جاودانگان نمی توانیم با یک موجود میرا همانند پسیخه ازدواج کنیم. پسیخه در مقابل این استدلال مادر، از او می خواهد کاری کند تا پسیخه جاودان شود. ونوس 4 بار پسیخه را امتحان می کند و پسیخه از هر 4 آزمون سربلند بیرون می آید و جاودان می شود. بعد از آن یونانی ها به روان آدمی که به جاودانگی وی رسد، می گویند پسیخه؛ و احتمالا آن 4 آزمون نیز آزمون هایی مربوط به توانایی های روانی بشر بوده است، مثلا یکی از آزمون های 4 گانه ، جدا کردن حبوبات از یکدیگر بوده که تاویلش همان توانایی ذهنی در طبقه بندی کردن اشیاء و مفاهیم است. از «پان» زشت رو تا حمله پانیک حمله پانیک را اغلب با این نشانه ها می شناسیم:اضطراب و ترس شدید همراه با احساس مرگ قریب الوقوع. کسی که این اختلال را برای اولین بار نامگذاری کرده ، قطعا با داستان «پان»؛ یکی از خدایان نه چندان مشهور یونان باستان به خوبی آشنا بوده است. «پان» با اینکه یکی از خدایان مهربان و خوش سیرت یونان باستان بوده، تصور می شده است که صورت زشتی دارد. یونانی های قدیم اعتقاد داشتند «پان» یک بینی بزرگ و برگشته، دو لب کلفت، یک دهان گشاد،دو گوش نوک تیز و بسیار پهن،موهای سرخ و وز کرده و دو شاخ ناهموار دارد.حالا تصور کنید چهره ای با این خصوصیات در یک نیمه شب هولناک در گوشه یک جنگل ناگهان جلوی شما سبز شود. چه حالی به تان دست می دهد؟ قطعا ترس و وحشت! متاسفانه این «پان» اسطوره ای هم به همین ویژگی مشهور بوده است که آدم ها و سایر جانوران را به شدت بترساند و مشاهده ترس آنها لذت ببرد. جالب است بدانید قبل از مدون شدن علم روان پزشکی نیز یونانی ها به هر کسی که از تاریکی و صدای باد و چیزهایی از این قبیل می ترسید، می کفتند پانیک. البته «پان» اسطوره ای به خاطر همین ویژگی های وحشتناکش عاقبت خوشی نداشت. او جلوی هر دختری سبز شدتا از او خواستگاری کند، دختر فرار کرد و بالاخره «پان» به دنبال یکی از همین دخترهایی که خیلی دوستش داشت دوید و چیزی نمانده بود دستش به او برسد که دخترک از پرندگان اسطوره ای کمک خواست تا او را به رود«لایدون»بیندازند.آن ها این کار را کردند و «پان» هم خودش را به رودخانه انداخت تا دخترک را هر طوری شده تصاحب کند، ولی درست وقتی که مطمئن بود که دست های دخترک را گرفته است،دید که تنها دسته ای نی را در آغوش کشیده است. «پان» بعد از آن حادثه شروع کرد به نی لبک زدن و در این هنر، استادی تمام عیار شد! از «اودیپوس» شهریار تا عقده ادیپ عقده ادیپ، نه بیماری است، نه نشانه بیماری. فروید از این اصطلاح برای توصیف یک فرایند روانی که در طول یکی از مراحل رشد روانی-جنسی پسران اتفاق می افتد، استفاده کرد. او معتقد بود پسرها در سن 3 تا 5 سالگی نسبت به مادر خود میل جنسی پیدا می کنند و به همین خاطر دوست دارند رقیب خود، یعنی پدرشان را از سر راه خود بردارند.به عقیده فروید، پسرها از این میل احساس گناه می کنند و برای حل این تضاد با پدرشان همانند سازی می کنند؛ تا هم مادر را به طور غیر مستقیم داشته باشند، هم از ترس طرد شدن توسط پدر رهایی پیدا کنند.اما سوال این است که چرا فروید اسم این کنش و واکنش روانی را عقده ادیپ گذاشته است؟ فکر می کنید این قصه از کجا شروع شده است؟ اسطوره ها می گویند ماجرا از این قرار است که لائوس ، پادشاه تبس و پدر ادیپوس بود. او در روزهای اول ازدواجش از پیشگوی خود خواست تا آینده را برای او پیش بینی کند.پیشگو به او خبر داد که ژوکاست، همسر لائوس ، پسری برایش ده دنیا خواهد آورد که پدر را خواهد کشت و با مادر ازدواج خواهد کرد. به دنبال این پیشگویی، وقتی پسر لائوس به دنیا آمد،پادشاه فورا او را به یکی از نگهبانانش داد تا نوزاد را به کوه ببرد و جانش را بگیرد. اما در این مسیر، ناله کودک دل نگهبان را به درد آورد و او به حجای کشتن کودک، او را از بلندترین درخت جنگل آویزان کرد. مدتی بعد چوپانی از آنجا رد شد. چوپان ناله های کودک را شنید و او را با خود به شهر دیگری به نام کرنت برد. ملکه شهر که خودش فرزند نداشت، این نوزاد را به فرزندی پذیرفت و اسمش را گذاشت اودیپ؛ یعنی کسی که پایش ورم کرده است. بقیه داستان را می شود حدس زد. اودیپ بزرگ شد و در نوجوانی از یک غیبگو شنید که پدرش را خواهد کشت و با مادرش ازدواج خواهد کرد. اودیپ از آنجا که فکر می کرد پدر واقعی اش، پادشاه کرنت است؛ برای فرار از این سرنوشت شوم به یک شهر دیگر فرار کرد و در آن شهر پدر واقعی اش را طی حادثه ای کشت.اما این تراژدی به کشتن پدر ختم نشد؛ چراکه او با قتل پدرش در شهر تبس توانسته بود سایه این اژده های هولناک (پدرش، همان پادشاه تبس)را از سر ساکنان شهر بردارد و مردم را نجات بدهد. پادشاه تبس که حالا برادر ژوکاست بود، به پاداش این کار، خواهرش(ژوکاست) را به او داد و ژوکاست کسی نبود جز مادر اودیپوس. وقتی این ازدواج سر گرفت، قحطی به شهر آمد و غیبگوها نیز به شهر آمدند و حقیقت را آشکار کردند.اودیپوس از فرط احساس گناه ، چشم های خود را کور کرد و تا آخر عمرش آواره بیابان ها شد. ظاهرا داستان مشابهی هم برای الکترا، یکی از خدابانوهای یونان وجود دارد که مادر خود را کشت و با پدرش ازدواج کرد. فروید نام عقده 3 تا 5 سالگی دختران را هم به همین ترتیب عقده الکترا گذاشته است. از «نارسیس» زیبارو تا نارسیسیم در اختلال شخصیت نارسیستیک(خودشیفته)، شخصیت فرد به نحوی شکل می گیردکه همیشه فکر می کند از دیگران برتر است، مدام بر این برتری تاکید و دیگران را به همین سبب تحقیر می کند. چنین شخصیتی همیشه به شیوه ای بیمارگونه خودش را دوست دارد و دائما می خواهد که طرف اول توجه دیگران باشد. این نام هم از افسانه نارسیس یا نرگس اخذ شده است. نارسیس یک نوجوان بینهایت زیبارو و طناز و برخلاف تصور عموم پسر بوده است و هر دختری که او را می دیده به او علاقمند می شده است.اما عشق هیچ کدام از آنها در قلب سنگی نارسیس رسوخ نمی کرده است. تا اینکه یک بار بر اثر جریان هایی که در بخش «اکو» توضیح اش آمده است، نارسیس برای اولین بار تصویر خودش را در آب می بیند و دیوانه وار عاشق خودش می شود و دست در آب می کند تا تصویر خودش را در آغوش بگیرد. اما تصویر با هر تکان او محو می شود. او آنقدر مجنون خودش شده بود که تن به آب شپرد تا همیشه در آغوش تصویر خودش باقی بماند.نارسیس به خاطر خودشیفتگی اش جان داد و در کنار آن برکه بعدها گلی رویید که به آن گل می گویند نرگس یا همان نارسیس. از «اکو»ی عاشق تا اکولالیا به تکرار بیمارگونه بخش های پایانی کلام یک شخص توسط یک شخص دیگر ، می گیند اکولالیا یا پژواک گویی. این نشانه در اختلال اسکیزوفرنی کاتاتونیک دیده می شود. نام اکو را علاوه بر روان پزشکان، متخصصان لوازم صوتی هم زیاد به کار می برند.می گویند اکو یکی از عاشقان پروپا قرص نارسیس بوده و در عین حال، ناکام ترین عاشق او. چون به غیر از این که همیشه با جواب منفی نارسیس رو به رو می شده، مورد رشک هرا(همسر زئوس، خدای خدایان)هم واقع می شود.هرا که فکر می کند اکو، زئوس را از راه به در برده است، اراده می کند و نیروی سخن گفتن را از اکو می گیرد. اکو بعد از آن فقط می تواند بخش های پایانی یک جمله را بگوید. او بی تابانه انتظار نارسیس را می کشد اما دقیقا همان روزی که نارسیس را می بیند، طبق معمول جواب رد می شنود و نارسیس در راه فرار از او خودش را در آب چشمه می بیند و آه دل اکو گرفتارش می کند. منبع: مجله نظام پزشکی

دنياي اسرارآمیز عقده ها ي رواني

دنياي اسرارآمیز عقده ها ي رواني .هنگام سفر به دالا ن هزار توی «ماهیت آدمی» هیجان انگیزترین زمان، لحظه های مواجهه با عقده های درونی انسان است. لحظه هایی که بارقه های امید و نومیدی نسبت به مقام آدمی توامان درخشش می کنند. در این لحظه هاست که گیج و منگ به قضاوت کوچکی یا برعکس عظمت و پیچیدگی مفهوم شگرف «انسان» می نشینیم. سرزمین عقده های درونی که ترجمان تنهایی ها و دغدغه ها و التهاب ها و نگرانی ها و مخفی کاری های همه ماست، قلمرو نابی است برای شناخت ماهیت پیچیده انسان. ● تعریف عقده روانی عقده ها (complex) موضوعات عجیبی که در اعماق وجود انسان قرار گرفته باشند تلقی نمی شوند بلکه مجموعه های رفتاری پیوسته حاضری هستند; همانند استعداد موسیقی یا بهتر بگوئیم زبان خارجی آشنایی که در ما وجود دارند و ما جز در یک موقعیت خاص از آنها استفاده نمی کنیم. به بیان ساده تر عقده ها بخش های رفتاری ای هستند که به صورت تکه تکه به حیات خود ادامه می دهند و در «من» آدمی ادغام نشده اند و به صورت گستره پررنگی از «علا یق» خود را نشان می دهند. ذوق عامه این واژه را در معنایی نسبتا خاص به کار می برد و آن به معنی «وجود مانع در جریان طبیعی یا عادی یک فعالیت» یا «ناراحتی روحی یا امتناع از رفتار سازگار عادی» است. ولی این برداشت عمومی از واژه عقده نسبتا اشتباه است چرا که در نوشته های اکثر نظریه پردازان بزرگ، عقده لزوما رفتار نابهنجار نیست. برای مثال بودن (Boubouin) روانکاو سوئیسی می نویسد: «این عقده ها نیستند که نابهنجار و مرضی هستند بلکه برخی از دگرگونی ها یا تورم آنهاست که بیمارگونه تلقی می شود». وی به متمایز کردن عقده های عادی می پردازد و درباره آنها می گوید «اینها ارکان روح» هستند. از نظر وی عقده های عادی همان تمایلا ت و گره های علا یقی هستند که در وجود کلیه انسان های روی زمین وجود دارند و تقریبا ۳ دسته هستند: الف) علا قه به شی» (که با رفتارهای مربوط به آن شی» خاص مشخص می شوند مثل وصول، تماشا کردن، شناختن، تملک، احتراز کردن، خراب کردن و مانند آن). ب) علا قه به «من» و اعتبار آن (از راه مقایسه خود با دیگری، اثبات وجود خود، حق خواهی، شناساندن خود و شناختن خویش و…). ج) علا یق شخصی ویژه (نظیر یک سری رفتارهای خاص و کنش - واکنش ها). عقده های عادی یا طبیعی ممکن است به صورت حالا ت مرضی در آیند برای مثال «کنجکاوی» یک انگیزه طبیعی است و طی آن لذت دیدن و دانستن دنبال می شود. در میان کنجکاوی ها، کنجکاوی درباره جنس مخالف امری طبیعی است. ولی ممکن است با فردی مواجه شویم که در این راه با ممانعت ها و تنبیه هایی روبه رو شده است که هم آتش کنجکاوی او را تیزتر کرده اند و هم در وی احساس گناه پدیده آورده اند. لذا در او «عقده ای» پیدا می شود که مربوط به علا قه ای شدید و احاطه گر برای شناخت و برملا ساختن اسرار و رموز به طور کلی و مطالب مربوط به جنسیت به طور اخص است. لذا چنین فردی تمایل به رفتارهای اغواگرایانه و نمایشی پیدا می کند وانگهی به نحو مقاومت ناپذیری مجذوب اسرار و رموز است و «محرم» انجمن های مخفی شدن را در سر می پروراند… بنابراین عقده ای در وی شکل می گیرد که بودون آن را عقده خودنمایی لقب داده است. بنابراین عقده یک گرایش عادی است ولی در اثر احاطه مفرطی که بر مجموعه روان و رفتار پیدا می کند، به صورت مرضی در می آید و انعطاف «من» انسان را از بین می برد و آزادی آدمی را محدود می کند. این جاست که یونگ معتقد می شود «هنگامی که عقده ای بر ما حکومت می کند ما دیگر خودمان نیستیم… یک عقده فعال گاهی ما را در یک حالت عدم آزادی غوطه ور می سازد…». ● شیوه های عملکرد عقده ها چهار عملکرد اصلی وجود دارد که مستقیما در تغییر شکل عقده ها دخیل هستند: ۱) اعتلا در اثر این عملکرد، عقده به قلمرویی انتقال می یابد که از لحاظ اجتماعی یا معنوی مقبول باشد و برای «من» انسان به صورت یک فعالیت حاوی رغبت یا علا قه و حتی ارزش (اجتماعی، اخلا قی، معنوی یا زیباشناسی) درمی آید. برای مثال اگر عقده ویرانگری بر نیاز به ویران ساختن، شکستن و خرد کردن اشیا مسلط شود به صورت تخصص در مواد منفجره، معادن، ساخت یا آزمایش ماشین های خراب کننده و کاربرد ابزارهای ویژه انهدام و خرد کردن اعتلا می یابد. اما اگر همان عقده بر نیاز به آزارگری مبنی بر کشتن، شکم دراندن، سوراخ کردن، تکه تکه کردن، خونریزی و غیره سلطه یابد، اعتلا های اجتماعی متعددی امکان بروز می یابند که از مامور اعدام تا قصابی و حتی تخصص در جراحی یا پزشک قانونی را دربرمی گیرد. عقده خودنمایی مثال دیگری است. عقده خودنمایی (نشان دادن خود، به نمایش گذاشتن خود و بدن، جلب توجه دیگران، ایفای یک نقش در برابر دیگران، خود را مورد تحسین قراردادن و…) از لحاظ اجتماعی کلیه فعالیت های مربوط به صحنه، صفحه تلویزیون، بساط و تریبون و موارد مشابه را در بر می گیرد; از نقش یک فروشنده دوره گرد گرفته تا استاد دانشگاه در حین تدریس و سخنرانی پرشور یا حتی کمدین حرفه ای. همچنین عقده حقارت با کاربرد تواضع و کناره گیری ارادی و افراطی اعتلا می یابد. ۲) تلافی از کوششی برای انکار عقده از طریق ایجاد یک رشته رفتارها در مورد همان موقعیت هاست; رفتارهایی که دقیقا عکس رفتارهای عقده ای است. مثلا راه رفتن با گام های صدادار و نظامی ضمن زدن سوت و خوشحالی به هنگام شب در حالی که فرد ترس بسیار از تاریکی دارد! این امر خود یک رفتار لحظه ای برای تلا فی است. به خود باد انداختن، خود را معتبر نشان دادن و حالت نخوت به خود گرفتن به منظور ترساندن دیگران: درحالی که فرد مایل است هر چه زودتر خود را نجات دهد! این نوع رفتار همانا رفتاری موقعیتی است که به منظور پنهان داشتن احساس حقارت یا احساس گناه اتخاذ می شود. مثال اگر یک مجرم قدیمی و کهنه کار است که به صورت یک تصحیح کننده بی گذشت کلیه خطاها یا یک پیرو آرمان ها و ارزش های اخلاقی به صورت جزمی در می آید. ۳) جبران این عملکرد که بسیار شبیه تلافی است عبارت است از باطل ساختن اثرات مغشوش کننده یک عقده ضمن ایجاد یک رفتار معکوس موفق و رضایت بخش برای فرد. مثلا کودک ۱۰ ساله ای که از یک عقده حقارت در رنج است و علت آن ضعیف بودن، بیمار بودن یا از لحاظ جسمانی در بین گروه همسن و سال ها توان کمتر داشتن است، تلاش خواهد کرد و از راه جبران به یک برتری ذهنی یا هنری فایق آید و در یکی از این دو زمینه به درخشندگی و کمال آرمانی برسد. ۴) توجیه دفاعی توجیه دفاعی یا توجیه عقلانی عبارت است از خنثی کردن کامل عقده یا بهتر بگوییم انکار فعالانه آن. یکی از نمونه های مناسب این عملکرد توجیه دفاعی عقده احساس گناه در فرد کمال طلب افراطی است: این فرد برعکس اکثر مردم که به سادگی از خود و از کار خود حتی اگر دلخواه نباشد، راضی می شوند، شخص دقیقی است که به صورت افراطی در پی کمال است. در توجیه عقلانی فرد دیگر از عقده خود رنج نمی برد زیرا آن را انکار کرده ● ویژگی های رفتار عقده ای واکنش یا رفتار عقده ای دارای خصایص زیر است: ۱) رفتار عقده ای افراطی، حد ناشناس و اغراقآمیز است; بدین معنی که با کوچکترین نشانه ای به راه می افتد. مثلا مرد یا زنی که به یک عقده طردشدگی مبتلا شده است و فرمول تکراری «من طرد شده ام» یا «هیچ کس مرا دوست ندارد» ورد زبان اوست، دارای واکنشی شدید است; یعنی دارای واکنش شدید عاطفی و فاصله گیری خشن از دیگری، فقط به این بهانه که شیوه استقبال شما از وی به هر دلیلی همراه با محبت، خوشحالی و ظواهر مثبت مورد انتظار آن مرد یا زن نبوده است. ۲) خود مختاری عقده ویژگی دیگر واکنش عقده ای است به این معنا که می تواند علیرغم خواست ارادی «من» فرد به حرکت درآید و رفتار او را تعیین کند. یونگ در این زمینه می نویسد: «عقده ها دارای گونه ای خودمختاری بارز هستند و شباهت به موجودات مستقلی دارند که در درون روح ما گونه ای زندگی انگلی را طی می کنند.» ۳) خود شخص نسبت به عقده داشتن خودآگاهی ندارد یعنی نمی داند کدام عقده را دارد مگر در یک صورت و آن هنگامی است که در برخی از موقعیت ها یا شیوه کلی زندگی خود، احساس ممانعت، مزاحمت یا رکود کند. ۴) باید میان عقده و یک عادت تمایز قایل شد. عادات نیز همانند عقده ها به نحوی استقلال پیدا کرده اند و از من ارادی خارج هستند; چنان که جویدن ناخن، وسواس، کندن مو، سیگار کشیدن و… به خودی خود عقده شمرده نمی شوند. عقده فقط در پاسخ به یک موقعیت واقعی پدیدار می شود و یک واکنش «عاطفی و اخلاقی» نسبت به یک موقعیت خاص است. «ناتوانی در تحمل کمترین سرزنش یا کمترین شوخی» نشانه ای از یک عقده است حال آنکه تیک هایی مانند «پلک زدن» از نشانه های داشتن عقده نیستند. ● سرزمین اسرارآمیز عقده ها هنری مورای فهرستی از عقده ها را معرفی کرده است که به شرح زیر هستند. وی معتقد است این عقده ها نابهنجار نیستند مگر زمانی که به صورت افراطی آشکار شوند و اجازه ندهند که شخصیت به صورت انعطاف پذیر رشد کند: ۱) عقده مهرطلبی دهانی (complx aggression oral): این عقده ترکیبی از فعالیت های دهانی، تمایلات پذیرا و نیاز به حمایت و حفظ شدن را نشان می دهد. نمودهای رفتاری این عقده شامل مکیدن، بوسیدن، خوردن، نوشیدن، تشنه محبت بودن، همدردی، حفاظت و عشق است. ۲) عقده پرخاشگری دهانی (complx aggression oral): رفتارهای دهانی و رفتارهای پرخاشگرانه را به صورت توام شامل می شود از جمله گاز گرفتن، تف انداختن، فریاد کشیدن و پرخاشگری زبانی مثل ریشخند و طعنه. ۳) عقده طرد دهانی (Complex rejection oral): رفتارهایی مثل استفراغ کردن، ایرادی بودن افراطی در مورد غذا، کم خوردن، ترسیدن از آلودگی دهان (مثلا ترس از بوسیدن)، میل به انزوا و اجتناب کردن از وابستگی به دیگران را شامل می شود. ۴) عقده طرد مقعدی (Complex rejection anal): پرخاشگری غالبا بخشی از این عقده است ودر رفتارهای خصمانه و آزارگرانه، بی رحمی، ویرانگری، قشقرق، انداختن و پرت کردن اشیا، شلیک کردن تفنگ و منفجر کردن مواد منفجره نشان داده می شود. ۵) عقده نگهداری مقعدی (Complex retention anal): در انباشتن، پس انداز کردن و جمع کردن اشیا به صورت وسواسی یا افراطی، پاکیزگی، آراستگی، نظافت، لجبازی و خساست خود را نشان می دهد. والدین بیش از حد پرتوقع و کنترل کننده که آموزش توالت رفتن را خیلی زود یا خیلی شدید تحمیل می کنند احتمالا موجب شکل گیری این عقده در کودک می شوند. ۶) عقده انزوای ساده: این عقده به صورت میل به بودن در مکان های کوچک، گرم و تاریک که امن و پرت باشد تجربه می شود. برای مثال فرد ممکن است آرزو کند که به جای اینکه صبح از رختخواب بلند شود، زیر پتو بماند. افراد دارای این عقده به وابسته بودن به دیگران، منفعل بودن، گرایش داشتن به رفتارهای امن و آشنایی که در گذشته کارساز بوده اند، متمایل هستند. ۷) عقده میزراهی (Complex urethral): عقده میزراهی که منحصر به نظریه مورای می باشد، به جاه طلبی مفرط، حس تعریف شده عزت نفس، خودنمایی، شب ادراری و خودشیفتگی مربوط می شود. این عقده با اقتباس از مظهر افسانه ای یونان که به قدری به خورشید نزدیک شد که موم نگهدارنده بال های او ذوب شد، گاهی اوقات عقده ایکاروس نامیده می شود. اشخاص دارای این عقده هدف های بلندپروازانه دارند و رویاهای آنها با شکست بر هم می خورد! به غیر از هنری مورای روانکاوان دیگری نیز به برخی از عقده ها اشاره کرده اند. برای مثال «بودون» به توصیف عقده های زیر پرداخته است: ۱) عقده ادیپ: عقده ادیپ پیش از هر چیز گرهی در احساسات شدید است، احساساتی که زندگی عاطفی کودک بین ۳ تا ۵ سالگی را تشکیل می دهد و به طور کلی در بردارنده امیال عاشقانه کودک نسبت به ولی جنس مخالف خود از یکسو و رقابت حسودانه همراه با آرزوی مرگ نسبت به ولی هم جنس از سوی دیگر می باشد. نام عقده ادیپ از داستان ادیپ شاه اثر سوفوکل گرفته شده است. این عقده در دختران عقده الکترا نامیده می شود. از لابه لای تعبیر و تفسیر خلق و خو های تکراری زندگی روزمره، عشق ها و «تعهدات» می توان به شکل بروز یافته این عقده پی برد. مثلا یک فرد پرخاشجوی انقلابی موجودی است که نتوانسته است بر عقده ادیپ خود فایق آید و پرخاشگری خود (که در اصل در مسیر مخالفت با پدرش است) را به پرخاشگری علیه قدرت حاکم بدل ساخته است و این مطلب به منظور به اثبات رساندن خود به عنوان یک قدرت است… ۲) عقده قابیل: این عقده که صورت بیمارگونه طرد و پرخاش نسبت به موضوعی مزاحم و نامطلوب است، همان عقده حسادت برادری است، عقده ای که به صورت رفتارهای طرد، منع، بی اعتبار ساختن و پرخاش نسبت به هر رقیب واقعی یا فرضی درآمده است. ۳) عقده تخریب: این عقده تمایل به خراب کردن، ضایع ساختن، کثیف کردن، به هدر دادن و از دیدگاه فرهنگی، خراب کردن و عیب جویی کردن و بی اعتبار ساختن دیگران و عقاید است. این عقده می تواند در حد سادیسم (یعنی لذت بردن از رنج دادن دیگران، صدمه زدن و تنبیه کردن) یا خودآزاری (یعنی لذت بردن از آزارخود در پی چیزی که موجب رنج فرد می شود و خوش آمد از درد کشیدن) پیش رود. ۴) عقده خودنمایی: شامل میل مفرط به دیدن و دیده شدن، شناختن و دانستن، تحسین و توجه دیگران را تحریک کردن، در جریان اسرار و رموز قرار گرفتن و… می شود. ۵) عقده تولد: این عقده تغذیه کننده تردیدهایی درباره اصل یک مطلب یا چیز یا هویت است و مبدا تردیدهای شخصیتی است که حتی ممکن است چهره ای روشنفکرانه و تعمیم گرایانه به خود بگیرد و به صورت پرسش هایی درباره منشا پیدایش انسان یا تصورات مربوط به تولد دوباره (مثل تناسخ) در آید. ۶) عقده دیان (Diane): یا عقده دختری که می خواست پسر باشد: عقده ای که منشا حق طلبی های زنان، طرد زن بودن، مادر بودن، رفتارهای ظریف زنانه و وظایف زنانه است. ● سایر عقده ها همچنین بسیاری از نظریه پردازان دیگر به توصیف و نامگذاری عقده ها پرداخته اند که در اینجا فقط نمونه هایی از آنها ارائه می شود: ۱) عقده ژوناس (Jonas): این عقده به معنی گرایش به در امان نگه داشتن خویش است و برگشت خیالی به داخل شکم مادر و پناه بردن به یک حامی به محض آنکه مشکلات اعلام خطر می کنند. ۲) عقده لوهنگرین: مبنی بر سعی در تامین سعادت دیگران و خانواده خود، ضمن چشم پوشی از لذات زندگی برای خویشتن و سپس با رسیدن به این هدف ناپدید شدن، است. (لوهنگرین قهرمان افسانه ای آلمان بود که دعوت به نجات شاهزاده خانم برابانت می شود. او شاهزاده را از دست دشمنانش نجات می دهد و با او ازدواج می کند. اما از دختر می خواهد که هرگز راز مربوط به اصل او را نپرسد، چون به قول خود وفا نمی کند، لوهنگرین با همان زورق سبدی که به وسیله قویی کشیده می شد، دختر را ترک می گوید). ۳) عقده پرومته (Promethee): یا عقده ادیپ در عرصه حیات معنوی عبارت است از تمایل به داشتن قدرتی همانند استادان خویش، پی بردن به رمز قدرت آنان و مجذوب خود ساختن آنان، ضمن قبول خطر برانگیختن خشم و انتقام آنها. (پرومته نخستین موجد تمدن جهان به شمار می رود و چون به جای گوشت گاو، استخوان های آن را به زئوس هدیه کرد و آتش را از آسمان ربود و به انسان هدیه کرد، مورد خشم او قرار گرفت). ۴) عقده امپدوکل (Empebocle): مبنی بر آنکه آتش بزرگترین پاک کننده است و بنابراین این فرض «به آتش انداختن خود» و خودسوزی باعث تغییر مدار دنیایی می شود که می خواهیم «کانون» روشنگر آن باشیم. ۵) عقده ژوکاست (Jocaste): در بین زنان عبارت است از نیاز به حفظ پسر خود در نزد خویش و خاموش ساختن تمایل به استقلال و تمایل به اثبات مرد بودن پسر خود از طریق محبت افراطی. نتیجه این وضع مردان بزرگسال وابسته ای است که به همسر خویش به چشم مادر خود نگاه می کنند. ۶) عقده کرونو (Kronos): عقده پدری است که به فرزندانش ستم می کند، با شخصیت خود آنها را خرد می کند یا از استقلال طلبی آنها جلوگیری می کند. این عقده از آن «پدران آزارگر» است. نویسنده : محمدامین شریفی کارشناس رشد روانشناس بالینی

اختلال شخصیت اسکیزوفرنی‌گونه

اختلال شخصیت اسکیزوفرنی‌گونه
( Schizotypal Personality Disorder )

________________________________________
این اختلال شخصیت یك وضعیت مؤمن و فرا گیر است که مشخصه‌اش الگوهای تحریف شده فکری، رفتاری و کارکردی است. حدس زده می‌شود که این نوع اختلال شخصیت در سه درصد بالغین وجود داشته باشد. افرادی که دچار اختلال شخصیت اسکیزوفرنی‌گونه هستند بیشتر در معرض افسردگی و اختلالات روان‌پریشی قرار دارند.
عوارض
افرادی که دچار اختلال شخصیت اسکیزوفرنی‌گونه هستند، نوعاً شرایط زیر را دارند:
• افکار، رفتارها و برداشت‌های نامتعارف و غیرعادی
• ادعای خواندن افکار دیگران یا توانایی پیشگویی آینده
• مشکلات عمده در ایجاد ارتباط با دیگران
• اضطراب حاد اجتماعی که با گذشت زمان یا آشنایی برطرف نمی‌شود
• حرف زدن با خود، نادیده گرفتن دیگران یا عکس‌العمل‌های نامناسب
درمان
اختلال شخصیت اسکیزوفرنی‌گونه از طریق روان درمانی بهبود می‌یابد.

رویکردهای درمان متفاوتی شامل درمان‌های روان‌پویشی یا رفتار درمانی قابل استفاده است. اختلالات شخصیتی باعث به وجود آمدن الگوهای مخرب فکری می‌شوند. بنابراین درمان شناختی-رفتاری غالباً درمان بسیار اثربخشی است. این روش به بیمار کمک می‌کند که رفتارهای سازگارانه‌تر و الگوهای فکری دقیق‌تری را شکل دهد.

روان درمانی گاهی همراه با دارو درمانی صورت می‌گیرد. داروهایی که معمولاً در این مورد تجویز می گردند شامل داروهای ضدافسردگی، ضد روان‌پریشی و ضد اضطراب هستند. دارو درمانی به تنهایی برای درمان اختلالات شخصیتی توصیه نمی‌شود و بهتر است همراه با روان درمانی باشد.

اختلال شخصیت اسکیزوتایپال

اختلال شخصیت اسکیزوتایپال

نگاه اجمالی
حتی مردم عادی هم در روابطشان با اسکیزوتایپال‌ها آنها را عجیب و غیر عادی تشخیص می‌دهند. «تفکر سحر آمیز ، عقاید انتساب ، اشتباهات حسی و مسخ واقعیت » قسمتی از دنیای این بیماران است. در صحبت‌های بیمار کلمات غیر معمول ، شگفت انگیز و افکار عجیب و غریب (افکار خرافی) مشاهده می‌شود.

ممکن است «ادعای دست یافتن به بعد چ‍‍هارم یا حس ششم ، تله‌پاتی و پیش گویی را داشته باشند. چون اسکیزوتایپال‌ها به شدت خرافی هستند ممکن است به گروه‍ها و فرقه‌هایی با رفتار و آداب عجیب و غریب بپیوندند. احتمال اسکیزفرنی شدن این بیماران بسیار است.

ملاکهای تشخیص اختلال اسکیزوتایپال‌ها
کمبودهای اجتماعی ، احساس ناراحتی حاد ، دگرگونیهای ادراکی و شناختی و رفتار عجیب از اوائل بزرگسالی شروع می‌شوند و برای تشخیص اختلال وجود پنج علامت (یا بیشتر) از علائم زیر ضروری است:



عقاید انتساب (به غیر از هذیانهای انتساب)
باورهای غریب و تفکر سحرآمیز (مثل موهوم پرستی ، نهان بینی و تله‌پاتی) که بر رفتار شخص تأثیر گذاشته و با فرهنگ بیمار هماهنگ نیست.
تجربیات ادراکی غیر عادی.
تفکر و تکلم غریب (نظیر ابهام ، استعاره ، حاشیه پردازی).
سوء ظن یا تفکر پارانوئید.
عاطفه محدود یا نامتناسب.
رفتار یا ظاهر غیر عادی و خاص.
غیر از بستگان درجه یک دوست نزدیک (محرم) ندارند.
اضطراب اجتماعی مفرط که با آشنایی کاهش نمی‌یابد و بیشتر به افکار پارانوئید مربوط است.


تشخیص افتراقی اختلال اسکیزوتایپال
اختلال شخصیت اسکیزوفونی: بیماران اسکیزوتایپال سابقه پیکوز (قطع ارتباط با واقعیت) را ندارند (با وجود شباهت علائمشان به علائم اسکیزوفرنی) بنابراین از اسکیزوفرنی قابل تفکیک است.


اختلال شخصت پارانوئید: بیماران پارانوئیدی با افکار سوء ظن مشخص می‌شوند و افکار عجیب و غریب ندارند.
علت شناسی اختلال شخصیت اسکیزوتایپال
بطور کلی در مورد اختلالات شخصت (بجز اختلال شخصیت ضد اجتماعی) تحقیقات کمی صورت گرفته است. با این وجود مطالات مختلفی که بر روی زندگی افراد مبتلا به اسکیزوفرنی شده است؛ نشان می‌دهد که آنها در واقع شخصت‌های اسکیزوتایپال داشته‌اند. بنابراین در تفکر بالینی امروز اسکیزوتایپال را شخصت پیش از بیماری اسکیزوفرنی معرفی می‌کنند. بدلیل همبستگی این دو بیماری در علائم و نشانه‌ها این فرض وجود دارد که ژنتیک (توارث) علت ایجاد این اختلال باشد.

انواع درمان اختلال اسکیزوتایپال
روان درمانی
هر نوع روان درمانی مستلزم احترام به عقاید و فعالیتهای بیمار است. وقتی بیمار احساس کند باورها و فعالیت‌هایش از سوی درمانگر مورد «انتقاد ، مسخره شدن ، و قضاوت» قرار گرفته‌اند احتمال واکنش‌های دفاعی و قطع درمان وجود دارد.

دارو درمانی
همراه با روان درمانی استفاده از داروهای «نورولپتیک» (ضد جنون) ، برای کم کردن افکار عجیب و غریب مفید خواهد بود. اگر اختلال همراه با افسردگی باشد استفاده از «ضد افسردگی‌ها» مفید است.

اختلال شخصیت منفعل-مهاجم (Passive Aggressive Disorder)

نگاه اجمالی

عنوان اختلالات شخصیت که بگونه‌ای دیگر مشخص نشده یا (Nos) است شامل گروهی از اختلالات شخصیت است که در قالب هیچ یک از ده نوع اختلال شخصیت رسمی Dsm-IV و در واقع در مورد ویژگیها و علائم این اختلالات تحقیق و مطالعات زیادی وجود ندارد و به روشنی شناخته نشده‌اند، این اختلالات عبارتند از: '' اختلال شخصیت منفعل - مهاجم ، اختلال شخصیت افسرده ، اختلال شخصیت سادیستی و اختلال شخصیت سادو مازو خیستی (خود شکن).

اختلال شخصیت منفعل-مهاجم (Passive Aggressive Disorder)

ویژگی بالینی

بهترین توصیف از شخصیت‌های منفعل - مهاجم این است که این افراد بلی می‌گویند و به نه عمل می‌کنند، آنان پرخاشگری پنهانی خود را بصورت انفعال ، عدم کارایی ، رفتارهای منفی و فراموشی عمدی نشان می‌دهند؛ اما برای این رفتارهای منفی خود دلیل تراشی (Rationalization) می‌کنند و اشتباه را به دیگران (که با آنها ارتباط دارند) نسبت می‌دهند؛ ولی با آنها قطع رابطه نمی کنند. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت منفعل - مهاجم به نفرت خود بیشتر از رضایت خویش وابسته هستند و ممکن است هرگز ندانند برای لذت بردن خود چه چیزی می‌خواهند.

ملاکهای تشخیص افتراقی اختلال شخصیت منفعل- مهاجم

  • الگوی مستمر مقاومت منفی در مقابل در خواست دیگران برای عملکرد کافی که در اوایل بزرگسالی شروع شده و در زمینه‌های گوناگون ظاهر می‌شود. برای تشخیص اختلال وجود حداقل چهار علامت از علائم زیر ضروری است :

  1. منفعلانه در انجام تکالیف شغلی و اجتماعی مقاومت می‌کند.
  2. از اینکه دیگران اورا درک نکرده و قدرش را نمی‌دانند، شکایت می‌کند.
  3. ترشرو و اهل جر و بحث است.
  4. بطور غیر منطقی انقاد کرده و به اولیا امور اهانت می‌کند.
  5. نسبت به کسانی که ظاهرا شانس بیشتری دارند رشک و تقویت می‌کند.
  6. از بدبختی‌های خود بطور اغراق آمیز و مستمر شکایت می‌کند.


یک مثال

آقای حسن.ج. 35 ساله به دعوت دوستش برای کار در فروشگاه جواب مثبت داد و شخصیت منفعل - مهاجم او باعث شکست کاری او گردید. و برای کمک گرفتن به یک مشاور مراجعه کرد. متن زیر قسمتی از مصاحبه مشاور با ایشان است :



م :...
م : مشکل از کجا شروع شد!
ب : بگذار به تو بگویم. کاری که دوستم کرد این بود که صبح یک روز برای کارکنان سخنرانی گذاشت. این اولین باری بود که از او رنجیدم. او از این راه می‌خواست نامردانه به ما فشار بیاورد که سر وقت بیایم.
م : در این مورد (دیرآمدن) با او مشکل پیدا کردید؟
ب : مشکل؟ ما با هم دوست بودیم. ولی بعضی وقت‌ها من دیر می‌آمدم چون یا ما ماشینم خراب می‌شد یا کاری برایم پیش می‌آمد. ولی او چیزی به من نمی‌گفت ولی حس می‌کردم که خوشش نمی‌آید.
م : دوستت خودش هم دیر می‌کرد؟
ب : شوخی می‌کنی! این یارو همیشه کار می‌کند. از صبح اول وقت تا غروب آنجا کار می‌کند. اگر من می‌دانستم که او اینطوی از آدم بیگاری می‌کشد راهم به آنجا نمی‌افتاد (بیمار این پیش فرض را در ذهن خود دارد که هر کس برای دوستش کار کند می‌تواند از او انتظاراتی داشته باشد مثل: دیر آمدن ، سخت نگرفتن و از زیر کار شانه خالی کردن به همین دلیل از پرکاری دوستش انتقاد می‌کند و آن را روش برای بیگاری کشیدن تفسیر می‌کند)

اختلال شخصیت افسرده (Depressed Personality Disorder)

ویژگی بالینی

ویژگی همیشگی این افراد در طول عمرشان قرا گرفتن در طیف افسردگی است. این افراد بدبین ، ناتوان از احساس لذت ، فاقد اعتماد به نفس و بطور مزمن غمگین هستند. این اختلال تازه در Dsm-Iv طبقه بندی شده است. ولی تعدادی از روان پزشکان اروپایی ویژگی این افراد توصیف کرده‌اند. توصیف کلاسیک شخصیت افسرده در سال 1963 توسط آرتور تویز (Arthur Toyes) و لاورنس کولب (Lourence Kolb) ارائه شده است.

این افراد از شادی طبیعی زندگی سهم اندکی برده‌اند، تنها ، عبوس ، غمگین ، بدبین و خود ملامت گر هستند. مستعد ابراز احساس پشیمانی و بی‌کفایتی و ناامیدی هستند. غالبا دقیق ، کمال طلب و با وجدان و دل مشغول کار هستند. عمیقا احساس مسولیت می‌کنند و به آسانی تحت شرایط تازه احساس دلسردی می‌کنند. از عدم مقبولیت می‌ترسند و در سکوت رنج را تحمل می‌کنند به آسانی ، هر چند معمولا نه در حضور دیگران ، اشک می‌ریزند. میل به تردید ، بلا تصمیمی و احتیاط احساس ناامنی ذاتی آنها را فاش می‌کند.

تشخیص افتراقی شخصیت افسرده

تشخیص افتراقی بین اختلال افسردگی (که در محور I کدگذاری می‌شود) و اختلال شخصیت افسرده ضروری است. بدین ترتیب که اختلال افسردگی شدیدتر و معمولا دوره‌ای است ولی اختلال شخصیت افسرده خفیف‌تر و مربوط به تمام عمر است.

درمان

  • روان درمانی: روان درمانی درمان انتخابی برای اختلال شخصیت افسرده است. واین بیماران چون واقعیت سنگین خوبی دارند به روان درمانی بینش گرا و روان کاوی به خوبی پاسخ می‌دهند، اگر چه احتمالا درمان طولانی خواهد بود. همچنین می‌توان از شناخت درمانی ، گروه درمانی و روشهای خود یاری استفاده کرد.

  • دارو درمانی: همراه با روان درمانی استفاده از ضدافسردگی می‌تواند بعضی از علائم را بهبود بخشیده ، نتایج روان درمانی را به حداکثر برساند.

اختلال شخصیت سادیستی (sadistic Personality Disorder)

ویژگی بالینی

بیماران سادیستیک الگوی مستمر از رفتار خشن ، تحقیرآمیز و سوء استفاده گرانه نشان می‌دهند که متوجه افراد دیگر است. خشونت فیزیکی همراه با قساوت و بی‌رحمی برای ایجاد درد در دیگران صورت می‌گیرد. آنها دوست دارند مردم را جلو دیگران تحقیر نموده و خوار سازند. آنها این رفتار و گفتار خود لذت می‌برند. بطور کلی شخصیت‌های سادیستی مفتون خشونت ، اسلحه ، جراحت و شکنجه هستند. سادیسم ماخوذ از رسم مارکی دوساد (Marguisde Sade) نویسنده قرن 18 فرانسه است که بارها با نوشته‌ها و رفتار جنسی خشونت آمیز خود زندانی گردید.

تشخیص افتراقی اختلال شخصیت سادیسمی

این اختلال بیشتر در قالب اختلال سادیسم جنسی (sexual Sadism Disorder) مشاهده می‌شود. در اختلال شخصیت سادیستی لذت بردن به تنهایی کافی است و لازم نیست که حتما این لذت شامل لذت جنسی هم باشد. ولی در اختلال سادیسم جنسی شخص باید از اعمال خود لذت جنسی بدست آورد. همچنین اختلال سادیسم جنسی در محور I کدگذاری می‌شود و جزو اختلالات جنسی است.

یک مثال

''متن زیر قسمتی از مصاحبه بین مسئول درمانگاه و شوهر یک بیمار است که همسرش در اثر ضرب و شتم او دچار آسیبهای شدید بدنی شده و در بیمارستان بستری است. او به بیمارستان آمد، تا همسر خود را ببرد ولی همسرش حاضر نیست حتی شوهرش را ببیند :



م : سلام آقای ... من مسئول اینجا هستم. پرستار گفتند شما می‌خواهید مرا ببینید؟
ش : (بلند می‌شود و به طرف مصاحبه‌گر می‌رود و با صدای آهسته و فشرده حاکی از خشم می‌گوید) درست فهمیدی. می‌خواهم همسرم را ببرم ولی پرستار می‌گوید که او حتی حاضر نیست با من حرف بزند.
م : (با نگاهی شگفت زده به صورت او) شما می‌خواهید او را ببرید؟
ش : شما نمی‌توانید او را اینجا نگه دارید؟
م : یک لحظه صبر کنید ... پرستار به شما چه گفت؟
ش : او گفت همسرم اینجا بستری است. ولی حاضر نیست با من صحبت کند. حتی وقتی تلفن زدم او حاضر نشد با من تلفنی صحبت کند.
م : ظاهرا همسر شما خواسته‌اش را واضح گفته است.
ش : من باور نمی‌کنم. اینها یک مشت مزخرفات هستند. زن من جرات این کار را ندارند!
م : شما گفتید همسرتان جرات این کار را ندارد (با تعجب) نمی‌فهم؟
ش : (با صدای بلند ولی فشار کمتر) توی زندگی زنانشویی ما ، زن من زنه و من هم مرد هستم. او نباید ضد من باشد.
م : از کجا اینقدر قاطع حرف می‌زنید؟
ش : گوش کن ، من هیچ توضیحی به تو بدهکار نیستم. ولی باشه ، به تو می‌گویم. وقتی ما ازدواج کردیم همسرم کاملا نا‌بالغ بود. هر وقت ما بحثمان می‌شد به مادرش زنگ می‌زد و جریان را به او می‌گفت. من به این کثافت کاری خاتمه دادم.
م : چطور این کار را کردید؟
ش : مثل اینکه حرف مرا باور نمی‌کنید. من به زنم گفتم به مادرش تلفن نزند ولی او یواشکی به مادرش نامه نوشت. من هم وقتی متوجه شدم نامه را از دستش گرفتم و حسابی زدمش، و بعد مجبورش کردم که نامه را با صدای بلند بخواند و من فقط نگاه کردم. وقتی خواندن نامه تمام شد به او گفتم: بخورش او بمن نگاه کرد. می‌دانست منظورم چیه. مجبورش کردم نامه را ریز ، ریز کرده و بخورد. حالا او از این کثافت کاری دست برداشته و قوانینی را که دست کم می‌گرفت از حفظه.

اختلال شخصیت مازوخیستی (خود شکن) (Masochism Personality Disorder)

مازوخیسم (Masochism) ماخوذ از نام لئوپولدفون ساخر- مازوخ (Leopold Vinsacher Masoch) رمان نویس قرن 19اتریش است که قهرمان داستانهای او از مورد آزار و تسلط واقع شدن بوسیله زن‌ها لذت جنسی می‌برند.

ویژگی بالینی

این بیماران علایق خود را بخاطر دیگران فدا می‌کنند. از چیزهایی که دوست دارد و از موقعیت‌های شغلی که برایش پیش می‌آید به نفع شخص دیگری کنار می‌رود و چون کسی از او نخواسته که دست به فداکاری بزند، در نتیجه کارهای او باعث رنجش دیگران و طرد او می‌شود (و نه حس قدرانی و پذیرش) با این حال تفسیرهای اشتباه بیمار در مورد علت طرد باعث می‌شود که او این اعتقاد را پیدا کند که بقدر کافی ایثار نکرده است و در نتیجه بر حقارت خود می‌افزاید. این بیماران خواسته‌ها و نیازهای شخصی را به خود خواهی نسبت می‌دهند و از دنبال کردن آنها نفرت دارند، حتی صحبت در مورد آنها را گناه می‌دانند.

به قول فروید این بیماران مجبور به تکرار اشتباهاتشان هستند. از لحاظ جنسیت ، زنان معمولا افرادی مورد سوء استفاده ''جسمی ، جنسی ، و روانی قرار می‌گیرند و مردان افراد منفعلی هستند که با دستمزد اندک وفادار نه بکار و دیگران وابسته‌اند.

یک مثال

مصاحبه زیر مربوط به زنی است به نام ‘‘ل’‘ 47 ساله که شوهرش با بی وفایی او را ترک کرده و مدت 6 هفته است که به علت ‘‘اختلال افسردگی اساسی (Major Depressive Disorder) در بیمارستان بستری و تحت درمان قرار گرفته است :



م : خانم ل مدتی است که اینجا با مایی. الان خوب می‌خوابی، اشتهای خوبی داری و وضعیت بهتری شده. ولی احساس می‌کنم بار عذاب بزرگی بر دوشت سنگینی می کند.
ب : بلی ، اینجا هستم؛ در حالیکه باید توی خانه باشم و از بچه هایم مراقبت کنم (بیمار 11 فرزند دارد).
م : بلی ، نگرانم، چون خودت خواستی بیشتر اینجا بمانی، من فکر کردم بهتره کمی بیشتر اینجا بمانی.
ب : اما من واقعا احساس می‌کنم بهتر شدم لااقل از دو هفته پیش بهتر شدم.
م : (متعجب و کمی تحریک شده) چرا به من نگفتی؟ من که هر روز با تو صحبت می‌کنم.
ب : فکر کردم، شما به من بگویید چه وقت آماده هستم.
م : (با تردید) اما تو خودت را منزوی می‌کنی و توی تختخوابت می‌خوابی و از اتاقت بیرون نمی‌روی؟
ب : چون نمی خواهم دیگران را با مشکلات خودم ناراحت کنم. آنها بقدر کافی برای خودشان مشکلات و گرفتاری دارند. من واقعا الان احساس می‌کنم که باید پیش بچه‌هایم باشم.
م : الان چه کسی از بچه‌هایت مواظبت می‌کند؟
ب : خواهرم و شوهرش. اما این درست نیست. آنها نباید این کار را فقط برای من بکنند. من خیلی آنها را ناراحت کرده‌ام (احساس گناه می کند و اشک در چشمانش پرمی‌شود).
م : شوهرت چکار می کند؟
ب : او گذاشته رفته (ترک کرده).
م :او رفته؟ ... چرا هیچ وقت چیزی در این مورد به من نگفتی؟
ب :خجالت می‌کشیدم. ما هنوز زن و شوهر هستیم ... .
م : چه اتفاقی افتاده که ترکت کرده؟
ب : حدس می‌زنم خیلی به او سخت گذشت!
م : منظورت چیه؟
ب : خوب ، وقتی خانه می‌آمد بچه‌ها همیشه خانه بودند. بچه‌ها همه جا بودند. فکر می‌کنم نمی‌توانست تحمل کند (او به این فکر نمی‌کند که هر چقدر هم بچه‌ها شلوغ باشند، باز هم پدر بچه‌هایش است و مسولیت بچه‌ها را دارد، در عوض همه چیزا را گردن خودش می‌اندازد و این تفسیر را دارد که کم‌کاری کرده و با کم‌کاریش باعث زحمت خواهر و شوهرخواهرش و همچنین رنجش شوهرش شده است).

مباحث مرتبط با عنوان

اختلالات هيستريك:

اختلالات هيستريك:


اختلالات هيستريك يا هيستري يك بيماري نوروتيك است كه در آن علائم جسماني ويا ديگر علائم بخاطر برخي سود و نفع فرضي يا حقيقي بوجود مي آيد۰ براي مثال :
براي اجتناب از يك موقعيت سخت يا جلب توجه وحمايت نسبت به خود وغيره۰

اغلب بيماران از انگيزه اساسي خود آگاهي ندارند۰ شكل غالب اختلالهيستريك ، يك علامت نمايشي از بيماري جسماني بدون نشانه قطعي از بيماري فيزيكي ميباشد ۰ اين اختلال موقعي كه فرد با موقعيت استرس زا روبرو ميشود ، تكرار ميشود۰ اگر چه اغلب در زنان خيلي شايع است ، اما هيستري ميتواند در هر دو جنس اتفاق بيفتد۰

فرمهاي شايع بروز:



بيماران هيستريك با تنوع وسيعي از علائم مشاهده ميشوند۰

الف: علائم سوماتيك:

بنظر ميرسد كه در بعضي از بيماران يك نوع خاص از علائم بطور تكراري اتفاق مي افتد بعنوان مثال :
فلج يكي از اعضاء بدن، ناتواني در حرف زدن يا ديدن ، درد حاد در ناحيه شكم ،
استفراغ ، فقدان حس در يك قسمت از بدن وغيره

در ساير بيماران خصو صأ در زنان علائم متعدد سوماتيك مشاهده ميشوند كه از وقتي به وقت ديگر متفاوت است

تشنج هاي هيستريك :

اين اختلال در طبقات پائين اجتماعي ، اقتصادي به مراتب شا يع تر است ۰
در تشنج هيستريك بيمار سعي مي كند كه يك تشنج صرعي را نمايش دهد ۰ با وجود اين بيهوشي كامل و حركات پرشي قرينه در دستها و پا ها وجود ندارد ۰
بي اختياري ادرار و گاز گرفتن زبان مشاهده نمي شود ۰
تشنج طولاني تر است واز نيم الي يك ساعت طول مي كشد ۰
در طول تشنج بيمار به محرك هاي درد آور از قبيل فشار با لاي كره چشم پاسخ مي دهد۰ وهمچنين چنانچه سعي كنيد كه چشم ويا دهان بيمار را باز كنيد مقاومت مي كند ۰
تشنج هيستريك هيچ موقعي از شب اتفاق نمي افتد و تقريبا” هميشه در حضور ساير افراد روي مي دهد۰

علائم رواني :

اينگونه از اختلالات هيستريك بندرت اتفاق مي افتد ۰ در اينجا بيمار جدا” خود را از محيط استرس زا جدا مي كند ويك فقدان كلي آگاهي از محيط اطراف و خودش را ارائه مي كند ۰
بعدا” هيچگونه خاطره اي از وقايعي كه در طول حمله وجود داشته ندارد۰ (۰ فراموشي هيستريك) در نوع ديگر از اين اختلال بيمار ممكن است از خانه وكاشانه خود سرگردان شده ونميداند كجاست ويا نامش چيست ۰ اين حالتها فرارهاي هيستريك ناميده ميشوند۰

ديگر نوع اختلال عبارت است از :


اختلال چند شخصيتي : در اين اختلال بيمار هويت قبلي خود را فراموش مي كند و خود را با شخصيت جديدي منطبق ميسازد ۰ و شروع به زندگي كرده يا اصرار دارد كه شخص ديگريست وشغل ونام ديگري دارد ۰

زمانی که همه از حادثه می گریزند ما به قلب حادثه حمله می کنیم

معيارهاي تشخيصي اختلال شخصيت اسكيزوتايپال

معيارهاي تشخيصي اختلال شخصيت اسكيزوتايپال


معيارهاي تشخيصي اختلال شخصيت اسكيزوتايپال بر پايه چهارمين ويرايش كتابچه تشخيصي و آماري اختلالات رواني عبارت است از:
    
    الف- كاستي ها و نواقصي در روابط اجتماعي و بين فردي كه مشخصه آن بروز رنج و مشقتي حاد در روابط صميمانه و كاهش توانايي دارا بودن اين روابط و همچنين آشفتگي ها و برهم خوردگي هاي شناختي يا ادراكي و نامتعارف (اكسنتريك) بودن رفتار است: به گونه يي كه اين الگوي ژرف و فراگير از اوايل بزرگسالي آغاز شده و در زمينه هاي گوناگون به چشم آيد كه نشانه اش وجود دست كم پنج تا از موارد زير است:
    
    1- افكار انتساب (رفرنس) به خويشتن: نه هذيان هاي (روان پريشانه) انتساب به خود
    
    2- باورهاي عجيب يا انديشه هاي جادويي كه بر رفتار اثر بگذارند و با هنجارهاي برآمده از خرده فرهنگ فرد همخواني نداشته باشند. (مانند خرافاتي بودن، اعتقاد به غيب بيني، تله پاتي و دورآگاهي، حس ششم و نيز گمانه ها، تخيلات يا اشتغال هاي ذهني غريب در كودكان و نوجوانان)
    
    3- تجربه هاي نامعمول ادراكي، از جمله فريفتارها و خطاهاي ادراكي (ايلوژن هاي) پيكري
    
    4- پندار و گفتار عجيب (براي نمونه مبهم، حاشيه پردازانه، استعاره يي با شرح و تفصيل بيش از اندازه و فراوان يا كليشه يي و قالبي)
    
    5- شكاكيت يا فكر بدگمانانه
    
    6- حالت عاطفي نابجا يا محدود
    
    7- رفتار يا حالت ظاهري عجيب، نامتعارف يا ويژه خود
    
    8- نداشتن دوستان صميمي يا مورد اطمينان، به جز بستگان درجه نخست
    
    9- اضطراب بيش از اندازه در ميان جمع، به گونه يي كه با آشنا شدن هم كاهش نيابد: اين اضطراب بيشتر به ترس همراه با بدگماني مرتبط است و نه به قضاوت منفي درباره خودش
    
    ب- فقط در سير اسكيزوفرنيا، اختلال خلقي با ويژگي هاي روان پريشانه (سايكوتيك)، ديگر اختلالات روان پريشانه يا يكي از اختلالات ژرف و فراگير رشد (اوتيسم، آسپرگر و...) پيدا نشده باشد.
    
    نكته: اگر اين معيارها پيش از آغاز اسكيزوفرنيا وجود داشته باشند، قيد «پيش مرضي» را بايد افزود: براي نمونه، «اختلال شخصيت اسكيزوتايپال (پيش مرضي)».